گزارش تاریخی:
هاوارد بسکرویل، مردی که جان
خود را در راه آزادی ایرانیان از
دست داد
اگزیستانسیالیزم اندیشه آنلاین/آلمان/شماره هفدهم/ تابستان ۲۰۱۸. به روز شده در تاریخ اول ژانویه ۲۰۲۵ میلادی
Existentialism
انسانگرایی سارتر
آنالیز تضادهای اگزیستانسیالیسم
در تاریخ دوم سپتامبر ۱۹۴۵ جنگ جهانی دوم به پایان رسید و اروپایی را بر جای نهاد که مجموعه ای بود از ساختمانها و راه های تخریب شده، سیستم اجتماعی از هم پاشیده، میلیونها کشته و خانواده های زخم خورده ، فساد ، فحشا و بیکاری لجام گسیخته. گذشته از همه آنچه گفته شد، بر اثر خشونت ،کشتار ، فشار روحی و روانی اجتماعی و سیاسی، چهارچوب برخی از باورهای دینی و مذهبی سنتی، بشدت تخریب شده بود. این نابسامانی جهانی، متفکران را به این اندیشه سوق می داد که اگر خدایی هست ، پس چگونه نظاره گر چنین فجایعی می باشد. در همین راستا و با همین آرگومنت بود که جمله معروف« آیا خدا انسان را آفرید و یا انسان خدا را» بشدت مورد توجه قرار گرفت و در مجامع ادبی آن روز به کرات تکرار می شد. س
در این میان «ایسم»های زیادی بوجود آمد که برخی وجود خدا را از ریشه و بن مخالف عقل می پنداشتد. این روند فکری تا جایی رشد نمود که تفکراتی چون نهیلیسم را از نوعی جدید رقم زد. س
گرچه نهیلیسم که ملات اصلی فکری آن "بی مفهوم بودن جهان" می باشد را به یکی از حکیمان یونان باستان به نام گرگیاس نسبت می دهند، اما در واقع این پدیده فکری بعد از جنگ جهانی دوم، ظهوری قابل مشاهده یافت . نیچه، فیلسوف آلمانی قرن نوزدهم میلادی، در تمام طول زندگی خود در مقام مبارزه با نوع قدیمی تر این نوع تفکرات برآمد. وی معتقد بود چنین طرز فکری، اساس اخلاق و دین را از بین خواهد برد و با رشد خود عاقبت جهان را به نابودی خواهد کشاند. س
برخی از متفکران و محققان بر این باور هستند که اگزیستانسیالیزم، فرزند فکری نهیلیسم می باشد که کمی با ملاطفت بیشتری به بررسی جهان پرداخته است. با شنیدن نام این «ایسم»، همه اذهان عامه مردم به سوی ژان پل سارتر[1] (۱۹۰۵ –۱۹۸۰) فیلسوف، نمایشنامه و رماننویس و منتقد فرانسوی کشیده می شود، حال آنکه در این راستا و در ایجاد چنین تفکراتی حداقل یک فیلسوف دیگر، اینبار از آلمان، به نام مارتین هایدگر (۱۸۸۹ - ۱۹۷۶) نیز دخیل بوده است. در حقیقت گرایش بسوی عقیده اصالت انسان، در واقع نتیجه کنش و واکنش بسیاری از عقاید از جمله با جهانبینی کمونیسم است. س
گرچه سارتر عضویت هیچیک از سازمانهای کمونیستی را نداشت، با این حال، دیدار وی در سال ۱۹۶۰ با چه گوارا، تاییدی بر گرایش چپ وی محسوب می شد و این امر که، نادیده گرفتن مقوله خدا در جهان اندیشه هایش ، از همین روند فکری و همچنین از اثرات مخرب جنگ نشات می گیرد. س
اساس تفکرات هایدگر بر روی مسئله زمان و یکی بودن دازاین[2] به مفهوم هستی، با زمان بنا شده بود. به عبارت ساده تر او انسان را «دازاین» یا هستی می پنداشت. بدیهی است اساس اندیشه های هایدگر بر روی تفکرات سارتر اثر گذاشته باشد و بالعکس. سارتر معتقد بود اصالت انسان برتر از هر چیز دیگر در جهان هستی می باشد. او در واقع می گفت اگر وجود خدا را نادیده بگیریم و از صفحه محاسبات خود کنار بگذاریم، آنچه از اهمیت ویژه و منحصربفردی برخوردار است، انسان است. س
با این مقدمه، سارتر برای این وجود پر ارزش، وظائفی را در نیز درنظر می گرفت. وی از طرفی همانند کمونیستهای زمان خود بر این باور بود که این تنها انسان است که باید سرنوست خود را تعیین کند و از طرف دیگر معتقد بود که روند پدیده های اجتماعی و اقتصاد و نیروهای برخاسته از این دو، که از حیطئه کنترل انسان خارج می باشند ، بر روند زندگی انسانها بسیار موثر هستند. با نگرشی ژرفتر بر چنین اظهار نظرهایی بود که عده ای از متفکران، وی را به تناقض گویی متهم می نمودند. برای مثال، یکی از فیلسوفان آلمانی مکتب «فرانکفورت» به نام هربرت مارکوزه (۱۸۹۸ - ۱۹۷۹) افکار سارتر را متناقض و ایدئالیستی می خواند و معتقد بود که ایدئآلیسم با واقع گرایی مورد ادعای سارتر همخوانی ندارد و در تضاد است. اعضای مکتب فرانکفورت بیشتر برمسائل جامعهشناسی و نظریه های اجتماعی نئومارکسیستی متمرکز بودند و در این راستا به انتقادهایی از این دست نیز می پرداختند.س
گذشته از انتقادات زیادی که از نحوه ارائه اگزیستانسیالیزم توسط سارتر بر او وارد شد، اصل و ریشه این ادعا که باید سرنوست انسان را بدون در نظر گرفتن نیرویی ماورایی به نام خدا، مورد برسی قرار داد، معتقدان به ادیان را به اندازه کافی برآشفته بود تا یا از اساس اعتنایی به «ایسم» او ننمایند و یا تفکرات او را بطور کلی فاقد ارزش بدانند. س
تضاد در آزادی اگزیستانسیالیستی و المنت های اخلاقی
یکی از جنبههای بحثبرانگیز زندگی ژان پل سارتر، که در سالهای اخیر مورد بازخوانی انتقادی قرار گرفته، روابط عاطفی و جنسی او با دختران جوان، بهویژه دانشجویان، است. این روابط نه تنها بازتابی از تفکرات اگزیستانسیالیستی او بود، بلکه از خلال همکاری و مشارکت نزدیک و مستمر با سیمون دوبووار شکل گرفت. پیمان «عشق اصلی و روابط فرعی» که میان این دو فیلسوف برقرار بود، به آنها اجازه میداد که در کنار رابطه اصلی جنسی خود، روابطی متعدد و اغلب موازی با دیگران داشته باشند. این دو برای ارتباط آزاد خود فقط یک محدودیت قائل بودند و آن این بود که با صداقت و شفافیت به یکدیگر گزارش ارتباطات جنسی خود با نفر سوم، چهارم و ... را بدهند (De Beauvoir, 1997).
این الگو در ظاهر، اجرای عملی آزادی فردی و طرد عرفیات سنتی مانند ازدواج تلقی میشد، اما در عمل، ابعاد غیراخلاقی مسئله داری را نیز ایجاد نمود. یکی از شناخته شده ترین نمونهها، بیانکا لامبلین، دانشجوی جوان سیمون دوبووار در دهه ۱۹۳۰ میلادی بود که بعدها در کتاب خاطراتش با عنوان "Mémoires d'une jeune fille dérangée" "خاطرات یک دختر آشفته" به رابطه اش با دوبووار و سپس سارتر پرداخت. لامبلین (1994) این رابطه را نه تجربهای آزاد، بلکه نوعی بهرهکشی عاطفی (جنسی) و سوءاستفاده از قدرت دانسته است. به باور او، سارتر و دوبووار بیشتر از موضع بالادستی روشنفکری با او مواجه میشدند تا یک انسان برابر در تجربهای مشترک. در این جمله منظور بیانکا از کلمه تحربه مشترک رابطه جنسی که احتمالن بطور سه نفره به انجام می رسیده، بوده است.
بررسی نامههای منتشرشده میان دوبووار و سارتر نیز مؤید آن است که گاه به این دختران جوان، از جمله لامبلین، با نگاهی ابزاری و تجربه گرایانه نگریسته میشد. لحن دوبووار در توصیف یکی از این روابط، همچون عبارت «دخترک، سادهلوح است، ولی این برایش تجربهای خواهد بود» (De Beauvoir & Sartre, 1990)، حاکی از فاصلهای عمیق میان ادعای آزادی اگزیستانسیالیستی و واقعیت پیچیدهی روابط انسانی در موقعیتهای نابرابر است که این خود به تنهایی ناقض ادعاهای بی محتوای این ایدئولوژی می باشد.
منتقدان فمینیست معاصر، از جمله توریل موی (Moi, 2008) و کیت کرن (Kern, 2015)، اینگونه روابط را از جنبه نابرابری قدرت در چنان روابطی تحلیل کردهاند. به باور آنان، حتی در بستری که ادعای آزادی جنسی و رهایی از قیود سنتی دارد، " نابرابری ساختاری میان استادان بانفوذ و دانشجویان جوان " همچنان مسأله ساز است. در این نگاه، آزادی اگزیستانسیالیستی سارتر و دوبووار در مواردی به بازتولید سلطهای انسانی ولی نامحسوس بر انسان دیگر منجر شده است.
بنابراین، اگرچه روابط عاشقانه و جنسی سارتر را میتوان در چارچوب نظریههای او درباره انتخاب آزاد و اصالت زیست انسانی تحلیل کرد، اما بررسی دقیقتر این روابط در پرتو اسناد شخصی، خاطرات و مطالعات در این مورد نشان میدهد که آنها لزومن به آزادی دیگری در روابط خود منجر نشدهاند. بلکه در مواردی، خود مصداق نوعی سلطهی نرم و پیچیده بودهاند که اخلاق اگزیستانسیالیستی را با چالشی جدی مواجه میسازد.
نتیجه ای که می خواهم از این قسمت بگیرم آن است که آن اخلاق مداری مورد تایید برخی نویسندگان فرانسوی، تنها از نوع روابط ظاهری اجتماعی بوده است. این در حالی است که در اتاق های دربسته، ریتوال های دیگری در جریان بوده است که پرده از تضاد های شدید و پوچی یک جریان فکری بر می دارد.
در این ارتباط نباید فراموش شود که دامنه این تضاد در تفکرات و نحوه زندگی سارتر به برخی از دانشگاه های جهان بسط و گسترش یافت و مشکلاتی را نیز به همراه داشت. در این مورد هالیوود و دیگر سینماگران آمریکایی در کارهای خود این معضل اخلاقی، یعنی رابطه جنسی استاد و دانشجو را به تصویر کشیدند.
انتهای راه
سارتر تقریبن هفت سال آخر عمر خود را نابینا شد ولی در همان وضعیت نیز با ملاقاتهایی که با اعضای چپگرا و حتی با برخی مقامات بسیار خشن راف[3] داشت، ذهنیت بسیار چپگرای خود را به نمایش گذاشت. س
از اخلاق گرایی فلسفه اگزیستانسیالیزم که بگذریم، این جهانبینی پاسخگوی هیچیک از معضلات فکری اساسی نوع انسان بر روی این سیاره خاکی نمی باشد. به عقیده من این نوع نگرش به جهان، متعلق به سالهای اولیه مابعد جنگ جهانی دوم بود و با تفکرات جدیدی که به مرور در راستای تشریح خلقت و ایجاد نوع انسان مطرح می شوند، تدریجن وجهه آن بی رنگ می شود. س
ژان پل سارتر در سال ۱۹۸۰ میلادی در سن ۷۵ سالگی در بیمارستان بروسه پاریس چشم از جهان فروبست. س
با سپاس از توجه شما
فرامرز تابش
گزارش تاریخی:
هاوارد بسکرویل، مردی که جان
خود را در راه آزادی ایرانیان از
دست داد
در یوتیوب
فیلم مناجات استاد الهی و انیمیشن سیرکمال
.......................................................
تحقیق و پژوهش: فرامرز تابش
:کد مقاله در آرشیو پلتفرم دانشگاه سیرکمال
hkshkävhmd shvjv
...........................................................
:منابع
References
De Beauvoir, S. (1997). Letters to Sartre (Q. Hoare, Trans.). Arcade Publishing. (Original letters written 1930s–1980s)
De Beauvoir, S., & Sartre, J.-P. (1990). Correspondance croisée (Volumes I–II). Gallimard.
Lamblin, B. (1994). Mémoires d’une jeune fille dérangée. Éditions Ramsay.
Kern, K. (2015). The Ethics of Intimacy: Gender, Power, and Sartre’s Legacy. Feminist Studies Quarterly, 41(3), 45–63.
Moi, T. (2008). Simone de Beauvoir: The Making of an Intellectual Woman (2nd ed.). Oxford University Press.
اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر
[1] Jean Paul Charles Aymard Sartre
[2] Dasein
به مفهوم هستی. این کلمه آلمانی می باشد. س
[3] RAF
فراکسیون ارتش سرخ آلمان و یک اتحادیه تروریستی چپ بسیار تندرو بوده است و از سال ۱۹۷۰به مدت ۲۸سال فعال بود.
س
مقاله بصورت صوتی برای نابینایان
Music: Bansuri