تفسیر غزل حافظ

       تفسیر غزل حافظ                                                                                                             اندیشه آنلاین/آلمان/شماره هجدهم/فصل پائیز  
Interpretation of the Hafez Ghazal
تفسیری بر غزل حافظ
اصولن فهم و درک ابیات غزلیات حافظ کار ساده ای نیست و در اکثر اوقات باید گذشته از شَم عرفانی که داشتن آن از واجبات است کمی هم از حدس و گمان مدد گرفت. در هر حال آنچه ما در این مقاله انجام می دهیم تنها کوشش ناچیز و کوچکی است در امر تشریح این غزل بسیار تاثیرگذار. بدیهی است که ادعای ارائه یک تفسیر بی چون و چرا تا بحال از هیچ مفسری دیده نشده است. ما نیز چنین ادعایی نداریم و تنها از شم خود، یعنی تنها چیزی که در دست داریم، برای حل این معما سود می جوییم. یقینن اظهار نظر و کمک فکری دوستان و علاقمندان حافظ که صدها هزار می باشند، برای ما مغتنم و راه گشای تفاسیر ابیات دیگر این بزرگ مرد شعر و عرفان خواهد بود. س

 مصرع اول از بیت اول: س
ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت
یکی از تفاسیر ممکن: س
یکی ازمعانی ممکن برای «شاهد» در فرهنگ عمید، محبوب و معشوق است و در همین فرهنگ لغات، «قدسی» به مفهوم پاک و مقدس نیز آمده است. مفهوم «بند» مشخص است و اما «نقاب» می تواند به معنی مخفی شدن و یا در دسترس همگان نبودن در نظر گرفته شود. با این اوصاف می توان این مصرع را چنین معنی نمود: س
س "ای محبوب و معشوق پاک و مقدس، «ای آنکه جز تو پاک نیست[1]»، چه کسی و چگونه قادر است نقاب از رخ تو بر کشد و حقیقت ترا بازشناسد ." س

مصرع دوم از بیت اول: س
و ای مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت
یکی از تفاسیر ممکن: س
این مصرع این تصور را که منظور از مصرع اول، مستقیمن خدا باشد، به شک نزدیک می کند، زیرا خدا را مرغ بهشتی خواندن چندان صحیح به نظر نمی رسد و چنین اصطلاحی نه در غزلیات حافظ و نه در جایی دیگر به نظر بنده نرسیده است.س 
استاد الهی معتقد است که حافظ دارای پیر و مرادی بوده است که در عالم ظاهر عیان نبوده و به اصطلاح، غیبی بوده است. س
مرغ بهشتی می تواند کنایه از مقامات عالی معنوی باشد که در جایگاهی می باشند که در بهشت سکنی دارند. غرض از دانه و آب مسلمن آنچه در ظاهر از آن استنباط می شود نیست، زیرا در بهشت کسی به مواد غذای دنیای خاکی نیازی ندارد. پس باید منظور از دانه و آب، فیض های روحانی و ملکوتی باشد. همینطور منظور از کلمه «که» چه کسی نمی باشد بلکه تنها می تواند اشاره به تنها قدرتی باشد که مافوق همه مخلوقات است و فیض از او تراوش می کند ، یعنی مبدا خلقت. س
این اظهار نظر، و همینطور آنچه فوقن آمد، ما را به نتیجه ای قابل قبول در تفسیر این مصرع از بیت اول نزدیک می کند. با این حساب می توان این قسمت را چنین تفسیر نمود: س
س " ای مولای من ، ای پیر من، ای آنکه مانند یک پرنده ملکوتی در بهشت مسکن داری، تو غذای روحی خود را از چه کسی دریافت می داری. یا آنکه: من می دانم ، تو که فیض دهنده من هستی ، خود از فیاض ازلی غذای روحی خود را دریافت می داری" س

 مصرع اول از بیت دوم: س
خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز
یکی از تفاسیر ممکن: س
از این مصرع به بعد، کار تفسیر کمی آسانتر است. زیرا اصطلاح تکنیکی خاصی در آن به چشم نمی خورد تا مجبور شویم از شامه معنوی و حدس و گمان بهره جوییم. از اینرو مستقیمن به تفسیر آن می پردازیم: س
س " از این درگیری فکری جانکاه و جانسوز ، خواب از چشمانم رخت بربست که....." س

مصرع دوم از بیت دوم: س
کاغوش که شد منزل آسایش و خوابت
یکی از تفاسیر ممکن: س
در اینجا یقینن منظور از آغوش، دربرگرفتن توسط دستها و پاها، بطوری که دو جسم به یکدیگر بچسبند نیست، بلکه منظور تقرب روحی می باشد. به همین صورت منظور از آسایش و خواب، از نوع زمینی و حیوانی آن که ناشی از امیال طبیعی روح بشری می باشد نیست. با این وصف می توان گفت: س
س " تو در فکر و ذهن چه کسی و کدامیک از مریدانت ظهور یافته ای و باعث آرامش خاطر او شده و با دریافت عشق و محبت او تو نیز آرامش یافته ای." س
این مصرع ، این تصور که منظور حافظ ، پیر و مرادش می باشد و بدیهی است که پیر و مراد دیگران نیز هست را به یقین نزدیک تر می کند. او در اینجا دچار یک حسادت معنوی شده است، طوری که جگرش حتی از فکر کردن در این ارتباط که ممکن است او به دیدار یک مرید دیگر رفته باشد می سوزد. س
:یادمان باشد در غزلیات حافظ از اینجور تهدیدات معنوی نسبت به پیر ازلی خود در جاهای دیگر نیز مشاهده می شود. از جمله 
س ......یار بیگانه مشو تا نروی از یادم...... س
از اینجای کار به بعد ، می توان به علت ساده تر بودن ابیات، آنها را بیت به بیت تفسیر نمود. س

بیت سوم: س
درویش نمی‌پرسی و ترسم که نباشد                            اندیشه آمرزش و پروای ثوابت  
یکی از تفاسیر ممکن: س 
به نظر می رسد در اینجا حافظ به خودش نهیب می زند و نصیحت می کند . س
س " ای کسی که بدنبال خدا هستی ، ای دل ، ای حافظ، امیدوارم اینطور نباشد که در جستجوی آمرزش و فکر ثواب نباشی" س
به عقیده من، منظور از کلمه «نمی پرسی»، عدم جستجو و تفکر در مورد چیزی باشد که وی بلادرنگ در مورد آن سخن می گوید. شاید لحظه ای به این فکر می افتد، سوختن جگر در این فکر که او مبادا در قلب دیگری راه یافته باشد و به مرید دیگر اجازه عشق ورزیدن به او را داده باشد، نوعی حسادت محسوب می شود و شاید برای او گناه تلقی شود و درست به همین دلیل است که بر خود نهیب می زند که ای دل این فکر شاید ثواب نباشد و آمرزش را دچار خلل کند. س

بیت چهارم: س
راه دل عشاق زد آن چشم خماری                                  پیداست از این شیوه که مست است شرابت
یکی از تفاسیر ممکن: س
معمولن توجه و تمرکز بر مبدا خلقت، در اثر مرور زمان در شخص یک نوع حالت گیرایی و جاذبه را بوجود می آورد که حافظ آن را خمارگونه بودن چشم توصیف می کند که از شرابی ایجاد شده است که مستی و سکرآوری بسیاری دارد. برای اهل دل و متخصصان اصطلاحات عرفانی، پر واضح است که منظور از شراب همان فیض روحانی است و درجه گیرایی آن بستگی به میزان و شدت آن فیض روحی دارد. س
س " دل عاشقانت گرفتار آن چشم خمار و پرجذبه تو شده اند، این امر نشان می دهد که فیصی که گرفته به آنها انتقال می دهی دارای نشئگی بسیار زیادی است." س
س"«مست است شرابت» می تواند کنایه از این امر باشد ، این فیض بقدری شدید بوده است که مانند آن است که خود شراب، مست باشد و تو نیز که به عاشقان شراب (فیض روحی) می خورانی ، خود از آن فیض، مست هستی. س

بیت پنجم: س
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت                       تا باز چه اندیشه کند رای صوابت
یکی از تفاسیر ممکن: س
یکی از نفسگیر ترین اصطلاحات بکار رفته در این غزل، همین کلمه «تیر»می باشد. برای حل معما از مولانا کمک می گیریم که می گوید:س
س" خیره کشیست ما را دارد دلی چو خارا      بکشد کَسَش نگوید تدبیر خونبها کن" س
در عالم ظاهر وقتی کسی عاشق شود ، معمولن معشوقه برخی اوقات برای او ناز می کند و یا از عمد از وی برای مدتی دوری می جوید تا عشق او را بخود افزایش دهد. در عالم معنا نیز عشق و عاشقی با خدا به همین منوال است. نظامی گنجوی نیز در همین راستا می گوید: س
س " بر آلت خویشتن مزن سنگ     با لشگر خویشتن مکن جنگ". س
این بدان مفهوم است که او خود را برخی اوقات ازعاشقان خود مخفی می کند و حالتی که بدست می آید در اصطلاع عرفا، قبض روحی می باشد. گمان نمی کنم برای افرادی که با عشق او
آشنا شده اند و نفسشان آغشته عطر و اثرات او می باشد، کشنده تر از این حالت روحی چیزی وجود داشته باشد. س

استاد الهی در مورد یکی از این قبضها که پدرشان بدان دچار بوده اند چنین می نویسد: س
س " حضرت پدرم آن سال عید نگرفت ، بسیار قبض داشت وشب و روز در حال گریه و زاری و قبض بود ، هوا هم بسیار سرد و بارانی و طوفانی بود . شب هفتم حالشان خوب شد ، هوا هم بهاری شد . از طرف حق دستور داشت یک قاویت به عنوان شکرانه و دانه کلا نه ای هم آماده کند . س
ما هم به یاد آن روز، همیشه باید شب هفتم عید نوروز قاویت پزان و فردا ظهرش دانه کلا نه خوران داشته باشیم ."س

س " شاید منظور حافظ از تیر، نوعی قبض روحی باشد که گویا با اشاره گوشه چشمی، رفع شده است و یا شاید منظور حافظ این است که، خودت قبض و یا تنبیه باطنیی که برایم حواله نمودی، عمدن آن را رفع نمودی تا فعلن دچار آن نشوم ، باشد تا ببینیم در آینده چه صلاح بدانی و تصمیمت چه باشد. " س

بیت ششم: س
هر ناله و فریاد که کردم نشنیدی                                 پیداست نگارا که بلند است جنابت
یکی از تفاسیر ممکن: س
در اینجا نیز به احتمال زیاد منظور از ناله و فریاد همان قبض روحی نسبی است که وی دچارش شده بوده است و فقط در این حال است که مابین او و خودش فاصله می بیند و جایگاه او را بسیار رفیع می یابد. س
س " از دوریت و از فراقت فریادها زدم اما نشنیدی، معلوم می شود بین ما فاصله افتاده و خیلی از هم دور شده ایم. " س

بیت هفتم: س
دور است سر آب از این بادیه هش دار                           تا غول بیابان نفریبد به سرابت
یکی از تفاسیر ممکن: س
در مصرع اول باید سَر، جدا از آب و با فاصله خوانده شود، در غیر اینصورت این دو کلمه به یک کلمه واحد «سراب» تبدیل خواهد شد و معنی آن کاملن تغییر خواهد کرد. همه عرفای راستین، زرق و برق و جاذبه های این دنیا را به غول، و خود دنیا را به بیابان تشبیه کرده اند ، از اینرو کار تفسیر چندان مشکل نیست. به عقیده من حافظ هنوز با خودش سخن می گوید و تحت تاثیر عوالم معنوی خود می باشد. با قبول این اصل می توان گفت که وی در واقع به خود هشدار می دهد. س
س " ای دل، ای حافظ، هوشیار باش مبادا زیبایهای این دنیا ترا بفریبد و بسوی خود چنان جذب کند که از واقعیات معنوی که مانند سر آب یا ساحل دریا، در این دنیا(بادیه) یافت نمی شود و فقط سرابی از آن قابل مشاهد است، دور شوی." س
 
بیت هشتم: س
تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل                             باری به غلط صرف شد ایام شبابت
یکی از تفاسیر ممکن: س
کسانی که تا حد حافظ که به تایید استاد الهی، از مقامات شامخ و شاخص معنوی و عارفی بزرگ بوده است، به مبدا خلقت نزدیک باشند، همیشه خود را گناهکار می دانند، زیرا همیشه شاخصی بزرگتر، یعنی خدا در مقابلشان می باشد که پاکی و زلالی آن را با خودشان مقایسه می نمایند و نتیجتن تصور می کنند که در زندگی های خود می توانستند بیش از آنچه کرده اند انجام دهند. از اینرو: س
س " ای دل ، ای حافظ، دوران جوانیت که به راه نادرست طی شد، امیدوارم که در دوران پیری راه و رسمی بهتر پیشه کنی."س
با این حال این امکان نیز وجود دارد که منظور حافظ از «جوانی»همه زندگیهایی باشد که وی هنوز ناپخته بوده است و دوران «پیری» می تواند کنایه از همان زندگی آخر که دچار روشنایی و خودشناسی شده بود باشد. وی در غزلی دیگر نحوه اشراق و روشن شدن معنوی خود را شرح می دهد"....آن شب قدر که این تازه براتم دادند...."س

بیت نهم: س
ای قصر دل افروز که منزلگه انسی                                 یا رب مکناد آفت ایام خرابت
یکی از تفاسیر ممکن: س
به عقیده من، منظور از «قصر دل افروز» همان قلب می باشد، منتها قلب یک عارف واقعی که جایگاه انس و عادت است. انس به چه چیز؟ انس به مبدا خلقت و عشق او. این نظریه در مصرع دوم قوت بیشتری می گیرد، زیرا از خدا می خواهد، این مکان مقدس که خانه واقعی خداست و از نور او لبریز است را مراقبت کند تا کششهای دنیوی و روزگار آنرا تخریب نکند. زیرا این مکان، بر اثر انس و عادت به عشق او اینک به یک قصر باشکوه تبدیل شده است. س
س "خدایا کمک کن که این دل، که از الفت به تو مانند یک قصر پرنور شده است ، خراب نشود." س

بیت دهم: س
حافظ نه غلامیست که از خواجه گریزد                              صلحی کن و بازآ که خرابم ز عتابت
یکی از تفاسیر ممکن: س
این بیت دارای پیچیدگی خاصی نیست، از اینر می توان بدون توضیح پیرامون لغات ، به تفسیر آن پرداخت: س
س " من مانند آن غلامی نیستم که از خشم و یا سرزنش ارباب خود، فرار کند زیرا من عاشق این قبضی هستم که در پی آن بسط (صلح) می باشد. " س

 با این اوصاف می توان تفسیر شعر را در یک جمعبندی چنین ارائه داد: س

س " ای محبوب و معشوق پاک و مقدس من، چه کسی و چگونه قادر است نقاب از رخ تو بر کشد و حقیقت ترا بازشناسد.س
ای مولای من ، ای پیر من، ای آنکه مانند یک پرنده ملکوتی در بهشت مسکن داری، تو فیض روحی خود را از چه کسی دریافت می داری.س
از این درگیری فکری جانکاه و جانسوز ، خواب از چشمانم رخت بربست که.....س
تو در فکر و ذهن چه کسی و کدامیک از مریدانت ظهور یافته ای و باعث آرامش خاطر او شده و با دریافت عشق و محبت او تو نیز آرامش یافته ای.س
ای دل ، ای حافظ، امیدوارم اینطور نباشد که در جستجوی آمرزش و فکر ثواب نباشی.س
دل عاشقانت گرفتار آن چشم خمار و پرجذبه تو شده اند، این نشان از آنست ، فیضی که گرفته به آنها انتقال می دهی دارای نشئگی بسیار زیادی است.س
قبض باطنیی که برایم حواله نمودی، خودت نیز از عمد به خطا بردی تا فعلن دچار آن نشوم ، باشد تا ببینیم در آینده چه صواب ببینی و تصمیمت چه باشد.س
از دوریت و از فراقت فریادها زدم اما نشنیدی ، معلوم می شود بین ما فاصله افتاده و خیلی از هم دور شده ایم .س
ای دل، ای حافظ، هوشیار باش مبادا زیبایهای این دنیا ترا بفریبد و بسوی خود چنان جذب کند که از واقعیات معنوی که مانند دریا، در بیابانی که همین دنیاست و فقط سرابی از آن قابل مشاهد است، دور شوی.س
ای دل ، ای حافظ، دوران جوانیت که به راه نادرست طی شد، امیدوارم که در دوران پیری راه و رسمی بهتر پیشه کنی.س
خدایا کمک کن که این دل، که از الفت و عادت به تو مانند یک قصر پرنور شده است ، خراب نشود.س
من مانند آن غلامی نیستم که از خشم و یا سرزنش ارباب خود می گریزد، زیرا من عاشق این قبضی هستم که در پی آن بسط می باشد. " س

در انتها برای حسن ختام از ابیاتی از نظامی گنجوی سود می بریم تا مکنونات ذهن را فاش نماییم. س
                                                       

      

س [1] بیتی از مولانا
................................................................................
اختصاصی اندیشه آنلاین آلمان
تحقیق و بررسی: فرامرز تابش

منابع: رجوع شود به بخش منابع و مستندات

در یوتوب
برای مشاهده فیلم ویدئویی این مقاله، اینجا کلیک کنید.س
مقاله صوتی برای نابینایان
Music: Mahmud Tajbakhsh
.......................................مقاله هایی در همین ارتباط........................................

  به نام تو و به یاد تو


با ترانه...................

        

  !قصه کودکی آغاز خواهد شد

ساده ترین لباسم را بر تن خواهم کرد

سازدهنیم را بر خواهم داشت

پاهایم رابرهنه خواهم کرد


متن کامل مقاله



نگاهی به رمان «سیذارتا» نوشته هرمان هسه



هرمان هسه در رمانش با نام «سیذارتا» به شرح زندگی دو جوان برهمن پرداخته است. شخصیت اصلی رمان که سدهرتها نام دارد همراه با دوستش گوویندا پیش مرتاضان می‌رود و بعد از مدتی روانه دیدن بودا گوتاما می‌شود. سدهرتها برخلاف دوستش مرید بودا نمی‌شود و تعلیمات او را کافی نمی‌داند زیرا فکر می‌کند که دیگر به معلم نیازی ندارد. او از مرتاض بودن دست می‌کشد و به عشق جسمانی و پول جمع کردن رو می‌آورد. 

سدهرتها با قمار کردن زندگی نامناسبی در پیش می‌گیرد و در حالی که صاحب فرزند شده از شریک زندگی‌اش جدا می‌شود و به قایقرانی در یک رودخانه می‌پردازد و اسرار رودخانه را از یک پیرمرد قایقران یاد می‌گیرد. 

متن کامل مقاله



هرمان هسه

مختصری از زندگینامه

 

هِرمان هِسِه[1] در سال ۱۸۷۷میلادی در شهر [2] کالو واقع در استان [3] بادن-وورتمبرگ آلمان چشم به جهان گشود. پدر وی یک پروتستان معتقد بود و مدیریت مؤسسه انتشارات مبلغ پروتستان را به عهده داشت. پدر بزرگ مادری او، [4] دکتر «هرمان گوندرت» هندشناس معروف و مدیر اتحادیه ناشران کالو بود. گفته می شود که پدر و پدر بزرگ وی در شکل گیری اولیه شخصیت ادبی او نقش بسزایی داشته اند. 

هِسِه کودکی بسیار نابسامانی را گذراند. او در آن سالها بطور مداوم با افسردگی حادی دست به گریبان بود و حتی دست به خودکشی نافرجام زد و در پی آن در آسایشگاه کودکان عقب افتاده ذهنی در [5] اشتتن بستری شد. پس از آن از سال ۱۸۹۵ تا ۱۸۹۸ به مدت سه سال در رشته کتابفروشی در شهر [6] توبینگن مشغول تحصیل شد. در تمام این اوقات ، سرگرمی مورد علاقه او نقاشی و باغبانی بود . 

متن کامل مقاله


Share by: